در ان سوی دشت نگاهت
گلی غنچه کرد در هیاهوی اهت
صدایش به سان بارش اشک
گذشت از کوچه ی اشنایی
فرو ریخت بر ناله های شبانه
کلامی ز اهت شنیدم در ان کوچه ی عشق
به ناگه دویدم به سویت شتابان
شدم غرق در چشم مستت
کلامت جدا از غرور و ستم بود
جدا از غل و سنگ و زنجیر
شدم همچو اهو گریزان ز دست پلیدان
شدی ضامن عشق در ان دشت پر گرگ
به دنبال ساز زیبای اهت
شدم غرق در اشک پاک نگاهت
من در حسرت شعله ی عشق پاکت
به ناگه شدم غرق در بوسه های نگاهت