هیچکس شعرمراباورنکرد
یاکه یک بیت مرا باورنکرد
هیچکس اینجابرای دلخوشی
یک نظرحتی براین دفترنکرد
هیچکس گلدان قلب خویش را
باگل احساس من زیورنکرد
هیچکس حتی برای لحظه ای
خلوتش رابادل من سرنکرد
بازهم شعری سرودم ای عزیز
هیچکس شعرمراباورنکرد.
ميدوني.. وقتي اينجا رو ساختم..
وقتي شروع كردم به وبلاگ نويسي..
ميدونستم اگه هيچ كسي رو ندارم
كه حرفام رو بهش بزنم.
اگه هيچ كسي نيست براي يه لحظه توي
چشمام نگاه كنه و حرفم رو گوش بده
اگه هيچ كسي نيست كه اشكاي منو از روي
گونه ام پاك كنه اگه تنهايي داره ته وجودمو
مثل خوره ميخوره يه صفحه ي سفيد هست
كه با چرخوندن دستام روي كيبورد ميتونم
دلم رو توش داد بزنم جا زياده ...
براي همه چي جا هست ...
براي دلتنگي ها ...
براي غصه ها ...
براي بيكسي ها ...
و خلاصه براي همه چي ...
اما ...
هیچ کس نیست
که بداند در دلم چه می گذرد.
اگر می بینی می نویسم ...
و می نویسم و به نوشتن ادامه می دهم
از آن روست که می دانم تو می خوانی.
می دانم تو هستی و تو می بینی و می شنوی.
می دانم که تو در کنار منی.
شاید نه در فاصله ای نزدیک اما لاقل
آنقدر که ... . اصلا مهم نیست.
کافی لبخندی از تو و یا حتی گوشه چشمی
را در ذهن مرور کنم. می توانم ساعتها بنویسم
و برای همین است که می گویم اینها همه
از سر عاشقی است.
سلام سلطان قلبم گفتم بیام یه چیزی برای
تو که همیشه عزیز ترینی بنویسم
اومدم بهت بگم با تمام وجودم دوست دارم
و دیوانه وار می پرستمت می گن سجده کردن
به غیر از درگاه خدا گناه است اما من این
گناه را انجام میدهم ...
شب و روز به درگاهت سجده می کنم
چون قابل ستایشی با تمام وجودم با تمام
احساسم میخوام بهت بگم
عاشقتم و دوست دارم مادر

|
امتیاز مطلب : 217
|
تعداد امتیازدهندگان : 51
|
مجموع امتیاز : 51