عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



اگر ماه بودی به صد ناز / شاید شبی بر لب بام من مینشستی . . .♥♥ اینجا آسمان از دل من تیره تر است ، روزگارم ابریست ، من اگر تنهایم ، یاد تو با من هست♥♥ مهربانم روزگارم ابریست ، کاش این بار جای خورشید تو آفتاب شوی ♥♥ آسمونی رو دوست دارم که بارونش فقط واسه شستن غم های تو بباره ♥♥ ای بی تو زمانه سرد و سنگین در من / ای حسرت روزهای شیرین در من! بی مهری انسان معاصر در توست / تنهایی انسان نخستین در من

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان dehkadeye gham و آدرس azi.love.girl.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 16
بازدید ماه : 2271
بازدید کل : 75320
تعداد مطالب : 441
تعداد نظرات : 96
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


آمار مطالب

:: کل مطالب : 441
:: کل نظرات : 96

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 4
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 16
:: بازدید ماه : 2271
:: بازدید سال : 8816
:: بازدید کلی : 75320

RSS

Powered By
loxblog.Com

khat cherk haye del tangi azi

تبلیغات
یک کلام
دو شنبه 28 ارديبهشت 1394 ساعت 17:5 | بازدید : 440 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

یک کلام ، اولین و آخرین احساس قلبم نسبت به

تو ... دوستت دارم.

 

تو نیز گفتی مرا دوست داری ، اما دوست داشتنت

دو روز است ،

 

دیروز گذشت و آخرش امروز است!

 

این من هستم که وفادار خواهم ماند ،  

 

این تو هستی که تنها بی وفایی از تو جا خواهد

ماند!

 

این من هستم که آخرش میسوزم ، این تو هستی

که میروی

 

و من با چشمهای خیس به آن دور دستها چشم

میدوزم

 

این من بودم که سهم دیدارم با تو عشق بود ،

 

این تو بودی که میگفتی از آغاز هم قصه من و تو

دروغ بود!

 

تو هر چه دوست داری بگو، اما من هنوز بر سر

حرفم هستم ، دوستت دارم.

 

خورشید بتابد یا نتابد، ماه باشد یا نباشد،  

 

شب و روز من یکی شده ، فرقی ندارد برایم ،

 

همه چیز برایم رویا شده ، عشق تو برایم آرزو شده ،

 

به رویا و آرزو کاری ندارم ، حقیقت این است که

دوستت دارم!

 

کاش تو نیز مثل من بودی ! مثل من عاشق ، بی

قرار ، چشم انتظار

 

کاش تو نیز حال مرا داشتی، هوای مرا داشتی...

 

بی خیال میخواهی هوایم را داشته باش یا نداشته

باش ،

 

میخواهی به انتظار من باش یا نباش ، من دوستت

دارم

 

نمیترسم از رفتنت ، نمی بازم از شکستنت،

نمیخندم و نمیگریم ،

 

از این هیاهو و التهاب تنها یک احساس است که

می ماند ، دوستت دارم!

 

دوست داشتن تو دو روز باشد یا یک عمر مهم

نیست ،

 

مهم این است که من در این دنیا و آن دنیا دوستت

دارم

 

میخواهی باور کن یا نکن ، حس کن ، یا از آن بگذر ،

 

اما قبل از گذشتنت لحظه ای صبر کن...

 

دوستت دارم ...

 

حالا هر جا که میخواهی برو

 

 Image result for ‫حالا هر جا که میخواهی برو‬‎


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
پشت پا خوردم
دو شنبه 28 ارديبهشت 1394 ساعت 17:3 | بازدید : 418 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

پشت پا خوردم ز هر کَس که گفت یار منه

 

چون که دیدم روز و شب در پی آزار منه

 

هرکه دستی از محبت حلقه کرد بر گردنم

 

دیدم این دست محبت ، حلقه دار منه . . .

Image result for ‫پشت پا خوردم‬‎


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
قاصدک
دو شنبه 28 ارديبهشت 1394 ساعت 16:54 | بازدید : 459 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

 

قاصدک غم دارم،

 


غم آوارگي و دربدري،

 

غم تنهايي و خونين جگري

 
قاصدک واي به من همه از خويش مرا مي رانند،


همه ديوانه و ديوانه ترم مي خوانند


مادر من غم هاست،مهد و گهواره ي من ماتم هاست،

 
قاصدک دريابم!


روح من عصيان زده و طوفانيست،

 
آسمان نگهم بارانيست


قاصدک غم دارم،غم به اندازه سنگيني عالم دارم،

 
غم من صحراهاست،افق تيره او ناپيداست


قاصدک ديگر از اين پس منم و تنهايي

 
و به تنهايي خود در هوس عيسايي،

 
و به عيسايي خود منتظر معجزه اي _غوغايي

 
قاصدک حال گريزش دارم،

 
مي گريزم به جهاني که در آن پستي نيست،

 
پستي و مستي و بد مستي نيست

 
مي گريزم به جهاني که مرا ناپيداست

 


شايد آن نيز فقط يک روياست

 
 
 
خوش باش
 
Image result for ‫قاصدک‬‎

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
به همین سادگی ... همه چیز حل می شود ...
دو شنبه 28 ارديبهشت 1394 ساعت 16:49 | بازدید : 434 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

 

 

قرارمان بود که با هم کنار بیاییم

اما فقط ...

از کنار هم رد شدیم !!!

نمی دانم چرا ...

منی که یک سوزن را در میان انبار کاه

بارها یافته بودم ...

نمی توانم هیچ راهی به سمت قلبت پیدا کنم؟!!!

 

من زخم های روی قلبم را وصله می زنم ، و تو چسب های روی بینی ات را می کنی !

و هر دو ما از فردا ...

انسان های دیگری خواهیم شد !!!

 

این بی حوصلگی ها ...

این خمیازه کشیدن ها ...

و این سردرد ها ...

ربطی به خستگی از عشق و رابطه های جدید و قدیم ندارد!

تمامش بخاطر آلودگی هواست ...

گاهی آن قدر سرگرم دنیای کوچکت هستی که فکر می کنم داری در مریخ زندگی می کنی !!!

دیگر چه فرقی می کند

زوج باشی یا فرد ؟؟؟

تا اطلاع ثانوی هوا آلوده است و حق نداری از خانه ات بیرون بیایی !!!

به همین سادگی ... همه چیز حل می شود ...

 

آموخته ام که وقتی ناامید میشوم ، خداوند با تمام عظمتش ناراحت میشود

 

و عاشقانه انتظار میکشد که به رحمتش امیدوار شوم . . .

Image result for ‫به همین سادگی ... همه چیز حل می شود ...‬‎

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
بی تو سخت میگذره
دو شنبه 28 ارديبهشت 1394 ساعت 16:38 | بازدید : 490 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )
اگه هم بخوام از اين ديوونه تر نمي شم گفته بودم بي
 
تو سخت مي گذره بي انصاف

 

حرفمو پس ميگيرم…

 

بي تو انگار اصلا نمي گذره!…

 

حال منو میخوای بفهمی؟ انگشتتو ببر هر روز صبح که

بیدار میشی با چاقو زخمتو تازه کن

 

بعد از مدتی همه ی حال منو می فهمی،همه ی حالمو.

حالم خیلی بده بدتر از همیشه . زدن توی ذوقم خیلی درد

داشت. تا حالا آب یخ ریختن روی سرت؟؟ تا حالا توی اوج

امید نا امیدت کردن؟؟ خیلی سخته خیلییی....

تا حالا صدای شکستن قلبتون شنیدین؟؟؟ دیدین چقدر درد

داره؟؟ خیلی حالم بده بدتر از ۲ سال پیشم...

میدونی مهم بودن کسی که نیست کجاش درد

داره؟؟؟ انکارش

 

Image result for ‫اگه هم بخوام از اين ديوونه تر نمي شم گفته بودم بي تو سخت مي گذره بي انصاف     حرفمو پس ميگيرم…  بي تو انگار اصلا نمي گذره!…  حال منو میخوای بفهمی؟ انگشتتو ببر هر روز صبح که بیدار میشی با چاقو زخمتو تازه کن  بعد از مدتی همه ی حال منو می فهمی،همه ی حالمو.  ح‬‎

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
گاهی اوقات
یک شنبه 27 ارديبهشت 1394 ساعت 11:0 | بازدید : 439 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

گاهی اوقات

احتیاج به یه آدمی داری٬
یه دوستی٬

که وایسته رو به ‌روت

که توی چشمات نگات کنه

و محکم بزنه تو گوشت

که تو٬ صورتت خم شه و دستت رو بذاری روی گونه‌ت و دوباره نگاش کنی

ببینی که خشمگینه٬

ببینی که از دستت عصبانیه

توی اخم صورتش ببینی که دوستت داره

ببینی که دوستته.

که نگاش کنی٬ همون‌جوری که دستت روی صورتیه که اون بهش کشیده زده٬

که بهت بگه « تو چته؟ بسه٬ به خودت بیا .. تو چته .. »

که سرت فریاد بکشه ..

که تو یه هو بلرزی٬

که بری بغلش٬

که بغلت کنه٬

همون دستی که کوبید تو صورتت رو بذاره رو سرت٬ توی موهات٬

که سرت رو فشار بده توی گودی‌ شونش٬

که تو چشمات رو ببندی٬

روی شونه‌ش گریه کنی٬

بلرزی٬

و با خودت فکر کنی که « تو واقعاً چته .. »


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
هی فلانی!
سه شنبه 22 ارديبهشت 1394 ساعت 9:22 | بازدید : 450 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

هی فلانی!

 

 

دیگرهوای برگرداندنت راندارم…

 

هرجاکه دلت میخواهد برو…

 

فقط آرزو میکنم وقتی دوباره هوای من به سرت زد،

 

آنقدر آسمان دلت بگیرد که با هزار شب گریه چشمانت،

 

باز هم آرام نگیری…

 

و اما من…

 

برنمیگردم که هیچ!

 

عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم،

 

که نتوانی لم دهی روی مبلهای راحتی،باخاطراتم قدم بزنی!!!!

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تنهــایـم …
سه شنبه 22 ارديبهشت 1394 ساعت 9:16 | بازدید : 440 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

تنهــایـم …
اما دلتنگ آغــوشی نیستــم…
خستــه ام …
ی به تکیـه گـاه نمـی اندیشــم…
چشــم هـایـم تـر هستنــد و قــرمــز…
ولــی رازی نـدارم…
چــون مدتهــاست دیگــر کسی را “خیلــی” دوست ندارم…


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
به خودم قول میدم که...
سه شنبه 22 ارديبهشت 1394 ساعت 9:14 | بازدید : 456 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

به خودم قول میدم که...

فراموشت کنم

تورا که نه.....

 
قولم را فراموش میکنم....
 
دختر کره ای + عکس

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
برگرد كه تنهايم
شنبه 19 ارديبهشت 1394 ساعت 8:14 | بازدید : 462 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

این روزها به لحظه ای رسیده ام که با تمام وجود ملتمسانه از اشکهایم می

خواهم که یادت را از ذهن من بشوید... یادت را بشوید تا دیگر به خاطر تو با خود

جدال نکنم ...

من تمام فریاد ها را بر سر خود می کشم چرا می دانستم که در این وادی ،

عشق و صداقت مدتهاست که پر کشیده اند اما با این همه تمام بدبینی ها و

نفرتها را به تاریک خانه دل سپردم

و در گذرگاهت سرودی دیگر گونه اغاز کردم و تو... چه بی رحمانه اولین تپش

های عاشقانه قلب مرا در هم کوبیدی ...

تمام غرور و محبت مرا چه ارزان به خود خواهیت فروختی ، اولین مهمان تنهایی

هایم بودی...

روزی را که قایقی ساختیم و آنرا از از ساحل سرد سکوت به دریای حوادث

رهسپارکردیم دستانم از پارو زدن خسته بود ... دلم گرفته بود...

زخم دستهایم را مرهم شدی و شدی پاروزن قایق تنهایی هایم... به تو تکیه

کردم...
هیچ گاه از زخمهای روحم چیزی نگفتم و چه آرام آنها را در خود مخفی کردم ...

دوست داشتم برق چشمانت را مرهمی کنی بر زخمهای دلم اما لیاقتش را

نداشتم....

مدتها بود که به راه های رفته... به گذشته های دور خیره شده بودی ...من تک و

تنها پارو می زدم و دستهایم از فرط رنج و درد به خون اغشته بود... تحمل کردم

... هیچ نگفتم چون زندگی به من اموخته بود صبورانه باید جنگید ...

به من اموخته بود که در سرزمینی که تنها اشک ها یخ نبسته اند باید زندگی

کرد...
اما امروز دریافتم که حجمی که در قایق من نشسته بود جز مشتی هیچ چیز

دیگری نبود... 

و ای کاش زود تر قایقم را سبکتر کرده بودم...

با این همه... بهترینم دوستت دارم ... هرگز فراموشت نمی کنم...

هیچ کس این چنین سحر امیز نمی توانست مرا ببرد آنجایی که مردمانش به

هیچ دل می بندند با هیچ زندگی می کنند به هیچ اعتقاد دارند و با هیچ می

میرند!

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
باز خواهی گشت آیا ؟؟؟
شنبه 19 ارديبهشت 1394 ساعت 8:12 | بازدید : 434 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

ترکم مکن

حتی برای یک روز

زان رو که به انتظار

ایستگاهی متروک خواهم بود

                                     خالی از قطار .

 

ترکم مکن

حتی برای ساعتی

که دلتنگی چون بارانی

به آوارم فرو خواهد ریخت

و غبار

                چون هاله ای.

جای پایت به شنها امیدم می دهد

و مژگانت آرامشم.

 

عزیزترین !

ترکم مکن حتی برای ثانیه ای .

 

وقتی تو نیستی

سرگردان سرگشته این سوال مداومم

                                        که باز خواهی گشت آیا؟

و می دانم تو روزی باز خواهی گشت


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تو به من آموختی که عشق با عشقبازی متفاوت است.
شنبه 19 ارديبهشت 1394 ساعت 8:7 | بازدید : 427 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

من که بی قلب نخواهم رفت. با عشق تو با کس دیگر زندگی نخواهم کرد.

دوست دارم آن هیچ کسی باشم که نامه هایت را برایش می نویسی و 

ای کاش آن هیچ کس اجازه خواندن نامه هایت را داشته باشد .

تو به من آموختی که عشق با عشقبازی متفاوت است. عشق دست خود آدم

نیست. بی خبر و بی اراده می آید. اما عشقبازی دست خود آدم است من از

آنچه دست ساز آدمی است بدم می آید. عشق مرا چنان بزرگوار کرده که

نمی توانم راضی باشم، مثل دیگران در بستر معشوقم بخوابم .

من و عشقم یک وجودیم. ما در هم می خوابیم . دلم برای آنهایی می سوزد که

پایبند عشقهایی هستند که با عشقبازی اثبات می شود. من عشق را یافته ام،

معشوق بهانه است . اگر تا هفته دیگر طاقت نیاوردم به خانه ات می آیم...

زین پس به یاد او به خواب می روم، خواب او را می بینم و با یاد او از خواب

بر می خیزم . نه من، که دو گلدان این اتاق، به یاد او گل خواهند داد .

و یاس های سفید بوی او را در فضا منتشر می کنند . نور روشنی او را گسترش

خواهد داد. و سکوت سنگین این اتاق ، سکوت او را فریاد می کند.

رفت و نمی دانست که بی او ، برای بوییدن یک گل، برای خواندن یک شعر،

برای شنیدن یک آواز و برای شلیک یک گلوله چقدر تنها ماندم .


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0