در اوج تنهایی به هیچ فکر میکنم...
نیست میشوم و باز خودم را در گرداب
زندگی سرگردان میبینم.
در اوج تنهایی میخندم به هر آنچه
بودن میخوانند و من داشتن می نامم.
در اوج تنهایی به عشق فکر میکنم
و پاک تر از آن دروغ را میبینم.
در اوج تنهایی به حال دلم
زار میزنم و به سادگیش میخندم
در اوج تنهایی. . . . میمیرم...
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1