امروز يكي از اون روزهايي كه حسابي دلم گرفته - دنياي ما آدما خيلي با هم فرق ميكنه- يكي دنياش اينقد كوچيكه كه حتي خودشم توي دنياش جا نميشه يكي هم اينقد دنياش بزرگه كه هر كسي ميتونه وارد دنياش بشه!
نميدونم شما هم تا حالا به ۱ جايي رسيديد كه بفهميد اين آخر بد بختيه يا نه ؟!
من دقيقا الان ديگه به اينجا رسيدم (بن بست )اين يعني ديگه آخر بدبختي اين يعني اينكه ديگه هيچ اميدي به زندگي نداري - شايد تا چند مدت قبل تمام مشكلات رو تحمل ميكردم حتي با شور و شوق به اميد اينكه ۱ روز منم مثل همه زندگي ميكنم منم ۱ روز مثل همه ...
اما الان به جايي رسيدم كه بدتر از اين ديگه نيست - ديگه به اندازه ي تمام دنيا هم بهم خوبي بكنن فايده نداره - ديگه نه تو .. نه تو .. نه تو .. حتي خداي تو هم نميتونه منو نجات بده !
تازه فهميدم حرفاتو نبايد حتي به خدا بگي -بايد يا با چشات حرف بزني يا بريزي تو خودت اينقد بريزي تو خودت كه خفه بشي اينقد آروم بسوزي كه هيچكسي نفهمه! راستش من تا الان دقيقا هر چيزي رو كه از خدا ميخواستم عكس اونو بهم داد همه چي ، همه چي از موقعيت هاي درسي و تا....
تو زندگيت دم از ۱ چيز ديگه ميزني با خدا كلي كل كل ميكني كه اينجوري بشه اما شايد همون اتفاق يا همون چيزو بهت بده اما مي بيني اونجوري كه تو ميخواستي نبوده - اونجوري كه تو انتظارشو داشتي نيس پس با اينكه بهت داده اما .....
بدترين اتفاق زندگي من رخ داد اتفاقي كه تا آخر عمر احساس بدبختي ميكني نه اينكه احساس بدبختي ميكني بدبخت شدي بدبخت هستي !
خيلي از ما ۱ چيزايي رو ميبينيم يا ۱ چيزايي رو مي شنويم كه هيچوقت انتظارشو نداشتيم كه حتي تو خوابم فكر نميكرديم براي ما هم ممكنه از اينجور اتفاقا بيافته!
ديگه بايد عكس اون چيزي كه هستم نشون بدم -ديگه نبايد حرف بزنم و از خواسته ها مو آرزوهام بگم ديگه همه چيز واسه من تموم شد- بايد بر خلاف درونم بگمو بخندم تا كسي ازم چيزي نفهمه لااقل جلو بقيه خودمو اينجور نشون بدم تا باعث آزار بقيه نشم.
خدا جونم کم آوردم دیگه - همه فکر میکنن تحملم زیاده اما کدوم آدم کدوم دل میتونه اینهمه.... تحمل کنه-خسته شدم دیگه طاقت هیچی رو ندارم - اگه هم مقابل بدی آدما سکوت میکنم و جوابی نمیدم نه اینکه حرفی ندارم براشون حرفام زیاده - اما بهتره خودم بسوزم دیگه حرفی نزنمو بریزم تو دلم